تاریخ انتشار: 1397 شهریور
زیبایی، بافته موهای توست...
حالا که نشسته اید و این مطلب را می خوانید، چشم هایتان را چند لحظه ببندید و فکر کنید تا امروز چند بار موهایتان را بافته اید؟! اصلا چند بار انگشت های کشیده مادر و شانه های دم دار آرایشگر برای بافتن موهایتان دست به کار شده اند؟! راستش را بخواهید انگار بافتن مو اولین کار آرایشی دنیاست که ما در زندگی با آن رو به رو می شویم. یعنی درست حوالی خردسالی، وقتی که برای اولین بار موهایمان چند سانتی متری بلند می شود، دست مادر یا خواهر یا لااقل خاله ای برای بافتنش سرگرم شده است. تمام لذت بافت مو هم انگار در همین است. یک کار آرایشی ویژه که مناسب همه سن و سال هاست و هیچ وقت هم از مد نمی افتد.
می گویند سه هزار و پانصد سال قبل از میلاد یعنی یک جایی حدود پنجاه و پنج قرن پیش هم انسان موهایش را می بافته است. دوباره چشم هایتان را ببندید و به این تاریخ دور فکر کنید. اصلا می شود به آن قسمت از دنیای انسان ها فکر کرد؟! بافت مو در تاریخ نه تنها یک نشانه فرهنگی و اجتماعی بوده، بلکه فرصتی برای یادگیری و دور هم بودن بزرگ ترها با کوچک ترها را فراهم می کرده است. تاریخ را که کنار بگذاریم هم یک نشانه عجیب در این بافت موها وجود دارد: شما هیچ وقت، هیچ کجای جهان، هیچ دختر بچه ای را پیدا نمی کنید که دلش بافت مو نخواهد! برای همین است که مدل بافت کودک به کلی متفاوت از بافتن مو برای بزرگسالان است.
موهای پریشان، صبحانه ابری، عکس آفتابی
سوده ظرف ها را یکی یکی از روی میز گرد توی بالکن برمی دارد و کنار می گذارد. رنگ و لعاب این رومیزی به دلش ننشسته است. حواسش را جمع می کند که به هم خوردن بشقاب ها آن قدر آهسته اتفاق بیافتد که نوا بیدار نشود. «بیدار نشو... الان وقتش نیست». رومیزی سرمه ای را از توی کشوی بوفه بیرون می آورد، باز به بالکن بر می گردد و روی میز می کشد. بعد با ظرافتی که خاص دست های خودش است، بشقاب ها را روی آن می چیند. وقت چیدنِ شاخه های گل برای گلدان زرد از راه می رسد. آن وقت شاخه ها را که یکی یکی توی گلدان می گذارد به انگشت های خودش نگاه می کند که با همه کشیدگی، لا به لای گل ها زیباتر می شوند. توی سرش یکی می گوید: «برای مهمونی یه لاک کروم سفید نقره ای باید بزنی...». دوربین را بر می دارد که بالاخره عکس امروز اینستاگرامش را بگیرد. همین که چشمش را می برد پشت ویزور دوربین، نوا با موهای ژولیده وارد کادر می شود و می گوید: «هوراااااا... تخم مرغِ ابری داریم!!!!». خنده تمام صورتش را برمی دارد و دوربین را پایین می آورد: «تا تو بری صورتت رو بشوری، مامان عکسش رو می گیره و بعدش می تونیم با هم تخم مرغ ابری هم بخوریم... بدو بدو...». دم ظهر که سوده عکس دلخواهش را ویرایش می کند و در صفحه اینستاگرامش می گذارد برای کپشن می نویسد: «دوستای خوشگل و نازم سلام... این هم میز صبحانه مادر و کودکی امروز مامان سوده و نوا خانووووم... راستش رو بخواین اون دسته موی ژولی پولی که کنار سمت چپ عکس می بینید، موهای نواست... که باز وقت عکس گرفتن پرید توی کادر من. می تونستم موقع ادیت عکس این تیکه عکس رو ببرم، ولی دلم نیومد. دستور پخت Cloud eggs رو براتون تو کامنت اول نوشتم که خیلی هم آسونه. این مدل تخم مرغ رو نوا خیلی دوست داره. وقتی کمی کوچیک تر بود، اصلا لب به تخم مرغ نمی زد؛ تا اینکه تونستم با قصه خورشیدی که لای ابرها گیر افتاده، تخم مرغ رو این شکلی به خوردش بدم. شما هم برام از ترفندهای مادرونه تون بنویسید. چه جوری غذاهایی که بچه ها دوست ندارن رو براشون قشنگ می کنید؟!.... راستی آخر این هفته تولد دوست پیش دبستانیِ نواست. قراره همه مادرها و بچه ها با هم جمع بشیم. به نظرتون با موهای ژولیده نوا چیکار کنم؟!»...
عصر که می شود یک آرایشگر از آرایشگاه اینترنتی کلون از راه می رسد تا موهای بلند سوده را کمی نوک چینی کند و یک رنگساژ رزگلد جانانه به هایلایت هایش بزند. وقت کار همین طور که نوا از این سمت خانه به آن سمت می دود و شعر می خواند، سوده برای سمانه حرف از مهمانی آخر هفته حرف می زند: «... خلاصه بعد از خوندن کامنت ها به این نتیجه رسیدم که بهتره روی موهاش یه بافت تک شاخه جلوی سرش بزنم و باقی موهاش رو باز بذارم دورش بریزه... فقط می بینیش که عین علی وَرجه این طرف و اون طرف می پره... نمی شه یه دقیقه نشوندنش... راستی آرایشگاه کلون قبول می کنه روی موهای بچه ها هم کار کنن؟!». آن وقت سمانه همین طور که قلموی رنگ را لا به لای موهای سوده حرکت می دهد، می خندد و می گوید: «مگه نمی دونی؟! بابا ما سرویس مخصوص کودک داریم. اتفاقا بافت مو هم توش هست... به نظر من ولی چهل گیس بیشتر بهش میاد...». برق شادی از توی چشم های سوده می پرد بیرون و همین طور که سرش را ثابت نگه داشته، با دستش گوشی را جلو می آورد و می گوید: «همین الان اپلیکیشن کلون رو باز می کنم و برای چهارشنبه صبح ثبت سفارش می کنم...».
زیبایی جهانِ دختران با هنر بافت مو
در فیلم ها، نقاشی ها یا عکس ها چیزی از موهای کلئوپاترا دیده اید؟! موهای زنان مصری را چه طور یا ریش مردان در همان مصر باستان روی تندیس های باقی مانده؟! در دوران قبل بافت مو یک فرهنگ بوده؛ فرهنگی که جنبه های بهداشتی و زیبایی هم داشته است.
زنان و مردان قسمت ها مختلفی از مو را می بافته اند و برای هر نوع بافت معنایی در نظر می گرفته اند. گاهی هم مهره یا نشانی از میان بافته ها عبور می داده اند. اما تاریخ می گوید در میان کودکان باستانی، تنها دختران بوده اند که از بافت مو بهره برده اند. شاید باورتان نشود ولی مادرها گاهی از موهای بریده شده یال اسب برای اکستنشن کردن میان بافت موهای دخترانشان هم استفاده می کرده اند. چون هرچه موی بافته شده، ضخیم تر دیده می شد، نشان دهنده دختر سالم تری بود. حالا دیگر نه عهد باستان است و نه دنیا آن شکلی است که ما مادرها بخواهیم به این چیزها فکر کنیم یا اصلا وقت یادگیری اش را داشته باشیم. حالا آرایشگاه اینترنتی کلون هست و هر مدل بافت کودکی را که بخواهید روی موهای او پیاده می کند؛ آن هم در جایی که شما می خواهید و زمانی که عشقتان می کشد! نوا را که یادتان هست؟!
صبح زود سوده از خواب بیدار می شود و لباس هایی را که اتوشویی برایش فرستاده تحویل می گیرد. بعد نوا را بیدار می کند و همین طور که از اتاق نوا به سمت سرویس بهداشتی می روند، باهم شروع می کنند به خواندن: «حوله رو بر می دارم/ روی دوشم می ذارم / مسواک رو بر می دارم/ رویش خمیر می مالم / به دندونام میمالم ...». سر میز صبحانه سینا از نوا می پرسد: « بابایی امروز کجا می خوای بری؟!». نوا با چشم هایی که هنوز ردِ خواب کودکانه ای با خودشان دارند، زل می زند به سوده و منتظر می ماند. سوده با خنده می گوید: «تولد آناهیتاست دیگه دخترم... تازه خبر نداری می خوایم موهاتم چهل گیس و خوشگل کنیم ...». صدای زنگ در می آید و آرایشگر کلون از راه می رسد. با نوا قرار می گذارند که وقتی خاله نازنین دارد موهایش را می بافد، نوا هم موهای مامان سوده را شانه کند و بعدتر وقتی خاله نازنین دارد موهای مامان سوده را براشینگ می کند، نوا موهای عروسک هایش را شانه کند.
ساعت یازده و نیم سوده و نوا به سالن مهمانی می رسند. تمام فضا پر از توپ های صورتی و بادکنک های سفید شده و بچه ها از این سمت به آن سمت می دوند. نوا دست سوده را رها می کند و می دود به سمت آناهیتا. بسته کادو را به سمتش می گیرد و می گوید: «ببین موهام گیس داره !!!».
اگر مطلب این صفحه رو دوست داشتید، حتما مطالب زیر هم به کارتون میاد:
روز جهانی کودک و تلویزیون مبارک
تو موهایت را بباف، دل از کف دادنش با من