پاییز آمد!

پاییز آمد!

زمان مطالعه: 15 دقیقه

تاریخ انتشار: 1397 مهر


پاییز آمد!

پاییز آمد. فصل رنگ های بی شمار از راه رسید تا تنِ شهر، تابستان را فراموش کند و مردمِ شهر دل خوش کنند به آرامش آفتابش. پاییز آمد و روزهای کوتاهش را نشاند بر دل یکرنگ سال تا شب های بلندش بهانه شود برای جمع شدن های دور هم... تخمه شکستن... مرکبات نوبرانه خوردن. مهر شده است و کوله پشتی های رنگ رنگی دوباره روی دوش بچه ها، صدای خنده های مستانه شان وقتی که صبح زود از کنار مدرسه ها رد می شوی، می برد آدم را به عصرهای کودکی! وقت نشستن پشت میز و انجام تکالیف و بعد بوی سیب آغشته به نارنگی که مادر کنار دست می گذاشت. چشم بر هم بزنید، آفتابِ تیزِ پاییز برگ های درختان را نیمه عمر کرده، تا برقصند در هوا و بریزند زیر پا. آن وقت قدم زدن ها با آن خش خش معروف را یادتان نرود! یادتان نرود چتر کوچکتان را توی کیف بگذارید که باران همیشه بی خبر می آید. یادتان نرود ژاکت هایتان را دوباره دمِ دست بگذارید. قهوه خوردن ها کنار دیوار شیشه ای کافه و زل زدن به بازی گنجشک ها، دم صبح آبان، لای شهر، توی خیابانی که می رساندتان به محل کار. کفش های رنگی پوشیدن و بیرون آوردن پالتوها از کمد در آن سوی آذر ماه و بعدتر بو کشیدن و پیدا کردن یک گاری چی با هدیه لبو و باقالی. به مادرها بگویید کم کم به فکر خرید کاموا باشند، اصلا دلتان می خواهد شالِ زمستانی امسالتان چه رنگی باشد؟!

 

زمستان ، پاییز ، پاییز آمد ، نوبرانه ، مدرسه ، خیابان

 

پاییزتان مبارک دوستان صمیمی کلون