تاریخ انتشار: 1398 دی
زن قوی!
مشخص نیست از روی چه معیار و مقیاسی وقتی یک زنِ مستقل، مبارز و حرفه ای در زمینه های مثلا مردانه از دیدگاه نظام مردسالار را که می بینیم، می گوییم: "عجب زنی، مثل مرد قوی است" یا "مَردیه واسه خودش" و...
مرد به عنوان انسان تعریف شده ولی زن موجودی مونث تعریف شده که هر وقت مثل انسان رفتار می کند، می گویند مردانه رفتار کرده است. چه شد که علایق، ویژگی و حرفه، از زن و مرد دو موصوف جداگانه ای ساخت!! دو موجود که در نظام مردسالار یکی قوی و منطقی ست که گریه نمی کند و دیگری ضعیف و ناتوان که همه ی احساسات متعلق به اوست. اما نکته ای که باید به یاد داشت این است که انسان از تربیت، محیط و فرهنگ تاثیر زیادی بر خود و شخصیت و رشد توانایی هایش می گیرد، با تبعیضات جنسیتی در آنها، اینگونه می شود که با این تقسیم بندی ها و کلیشه هایی که نظام مردسالار در ذهن ما کرده بسیاری دختران را از علایق خود دور کرده و با واژه هایی چون ظرافت زنانه آنان را برای رسیدن به آنچه که بدنبالش هستند و همچنین بسیاری از مردان را از بیان احساسات و روحیات خود، دور نگه داشته ایم.
از گاف های فاحشی که در استدلال های بعضی مردان وجود دارد و آن اینکه زنان را در جایگاه قدرت نمی پذیرند، با این استدلال که زنان برده ی هورمون ها و عواطف احساسی خودشان هستند و در موقعیت های عاطفی نمی توانند منطقی فکر کنند و دقیقا یکی از رایج ترین استدلال ها موقعی ست که قرار است از تجاوزی که به یک زن صورت گرفته به نفع مرد دفاع کنند:
"واقعا سخته که بگیم تقصیر مَرده بوده. خودت نگاه کن ببین زنه چی پوشیده. چجوری از اون مرد انتظار داری خودش کنترل کنه؟" در این صورت باید به همین دوستان گفت اگر در این چنین موارد مردان برده ی احساسات و عواطف و هورمون های خود نیستند، پس دقیقا چه هستند؟
تفاوت در مردان و زنان وجود دارد و شکی هم نیست، اما در اصل تنها یک ذهن ساده و بسته می تواند همه ی این تفاوت ها را طوری در تمامی مسائل ربط دهد که مردان در سیاره دیگری زندگی می کنند و زنان در سیاره ی دیگر. هدف از برابری زن و مرد در ویژگی های رفتاری، صفات و علایقشان، این نیست که مردان لاک صورتی بزنند و زنان آجر بالا بیاندازند، مقصد آنجاست که تفاوت های فیزیکی تاثیری روی تمام گفتار، رفتار، مسئولیت، قضاوت و تصمیمات مان نداشته باشد. مثلا برای تعریف قوی بودن یک زن او را ستایش کنیم، نه با جمله "خیلی مردی". او یک زن است، یک "زن قوی".
حتی برای زنان به برخی خُلق و خویشان از دادن صفتی که لایقش باشند دریغ می کنیم. کمتر پیش می آید صفت "رفیق"، "قهرمان" و "با مَرام" را به زنان بدهیم. در حالیکه نظام مردسالار می گوید مردان باید قهرمان زندگی باشند، صفت قهرمان از آنِ آن ها و حق آن هاست و رفاقت و مرام از صفات آن هاست. جای تعجب نیست که این کلیشه در ذهن ما به صورت حقیقتی محض حک شده است. اینها پیام های جنسیت زده ی جهانی هستند که شخصیت ها و حتی عملکرد مغز ما را قالب و فُرم می دهند.
با توجه به آنچه که گفته شد، دختران در فرآیند اجتماعی شدن به دلیل خشونتی که در قالب کلیشه های جنسیتی در بستر خانواده و اجتماع به آنها اعمال می شود، آن زمانی که به زنان بالغی تبدیل می گردند، در کنار تمام آسیب هایی که خشونت و کلیشه ها به آن ها وارد می کرده است دچار عدم "اعتماد به نفس" و "عزت نفس" هستند. در واقع می توان گفت بزرگترین آسیب نظام تبعیض جنسیتی به جامعه ی زنان، دو موردی ست که به آن اشاره شد. بنابراین هر چه تبعیض و کلیشه ها و خشونت در جامعه ای قوت و اعتبار بیشتری داشته باشد، زنانش بیشتر و عمیق تر دچار عدم اعتماد به نفس و عزت نفس هستند. دو آسیبی که اگر چه محصول خشونت است، در عین حال می تواند به دلیل انفعالی که ایجاد می کند سبب ساز خشونت بیشتری نیز گردد، چرا که انسان منفعل انسانی ست که اراده ای بر "نه" گفتن ندارد. در بسیاری از مواقع حتی زنان در روابط عاطفی برای اثبات این که در قالب کلیشه ها می گنجند، خودشان را ملزم به ادامه روابطی اگرچه آسیب زا می بینند و در مواردی به دلیل عدم عزت نفس به چنین رابطه هایی دلبستگی عمیق دارند. بسیاری دیگر به محض فروپاشی رابطه ای، ویران می شوند چرا که فکر می کنند لابد به اندازه کافی مطلوب نبوده اند. از ویژگی جوامع جنسیت زده و تبعیض آمیز این است که اساس آن را پول و سرمایه تشکیل می دهد و در همین جامعه به مردان پول و قدرت داده شده است که هر چه را می خواهند با آن بخرند و به زنان هم یاد داده شده است که برای خوشبختی در زندگی و دستیابی به یک زندگی راحت، مراقب باشند تا با فروش مقبولیت و جذابیتِ خود طبق تعاریف نظام مردسالار در این بازار مبادله ای به دنبال شوهر پولدار باشند. و این یعنی برده داری نوین، منتها در شکل پوشیده و مقبول آن. البته که هیچ یک از طرفین هنگام چنین مبادله ای از عمل خود احساس شرمندگی نمی کنند، و بر اثر تکرار در زندگی، قباحت آن نادیده گرفته می شود. بالعکس، تصویری که آنان از عمل خود دارند یک تصویر وارونه است. به این معنی که پرداختنِ مخارجِ زن توسط مردی که او را بیرون می برد به مرد، احساس مردانگی و غرور و به زن، احساسی مورد ارزش، احترام و علاقه واقع شدن را می دهد. به عبارت دیگر، هنگامی که مرد برای زن پول خرج می کند این به هر دو احساس هویت می دهد. هویتی که از قبل برای آن دو تعیین شده است. در جامعه مبتنی بر مالکیتِ خصوصی و در جامعه ای که معیار ارزشی، پول است جز این هم نمی شود انتظار داشت. در همین شرایط است که همچنان مرد در موضع قدرت و زن در موضع ضعف قرار می گیرد.
فرزاد تقوی- فعال اجتماعی