مرد و زن ندارد!
یکی از ویژگی های نظام مردسالار، تعریف قالب های تنگِ جنسیتی و وارد کردن فشار بر افراد برای گنجانده شدن در آن قالب هاست. این قالب ها در اکثر فرهنگ ها برای زنان تنگ تر و محدود کننده تر هستند.
مشکل بزرگتر زمانی اتفاق می افتد که در بسیاری از موارد وقتی زنی در قالب های کلیشه ای نمی گنجد، زنانِ دیگر هم او را سرکوب می کنند و همین امر ممکن است باعث طردِ او از سمت جنس مخالف هم باشد. چراکه نظام مردسالارِ همه گیر و فراگیر در تاریک ترین گوشه های ذهن ما تار و پود بسته است. مثلا اگر زنی شوهرش را به هر دلیلی از دست بدهد، نگاه ها به او تغییر می کند؛ اگر بخواهد ازدواج مجدد کند، انگار در حق شوهرِ از دست رفته ظلم بزرگی شده و اگر هم ازدواج نکند، همه نگاه ها به سمت اوست که نکند پایش بلغزد. مرد و زن هم ندارد و این نگاه های همه جانبه و ظالمانه همیشه در پی اوست.
ما در زمانه ای پرورش یافته ایم که با زنان مثل کودکان رفتار می شد و به آنان به چشم اموال نگاه می کردند: اینکه یک زن کجا برود، چه بپوشد و با چه کسی حرف بزند! تصمیماتِ همه اینها در انحصار مرد خانواده یعنی سایه سرش بود. زن حتی هویت و اسمی هم از خودش نداشت، «منزل» یا «مادر هاشم» یا حتی «هاشم» (اسم فرزند پسر خانواده) و گاها زنان با نامِ فامیل شوهرانشان خطاب می شدند. تصمیمات مهم زندگی این زن قبل و بعد و در مدت ازدواج، تماما از دسترسش خارج بود. چیزی یا کسی را انتخاب نمی کرد، بلکه همیشه انتخاب می شد و اصطلاحا مثل همین امروز می گفتند: «بریم زن بگیریم..». می گرفتند و می گیرند تا به مرد سر و سامان بدهد و زن مسئول است تا شوهر و بچه هایش را تر و خشک کند و نقشی خارج از مادر و همسربودن نداشته باشد. مرد و زن هم ندارد و این نگاه های همه جانبه و ظالمانه همیشه در پی اوست.
در چنین جامعه ای زنان برای پیدا کردن شغل، برای انتخاب همسر، برای فروش بیشتر محصول، برای جذب مشتری و از چشم نیفتادن پیش شوهر و... خود را بَرده افکار و سلیقه های «کالاانگاری» می کنند. حتی ما آنها را از کودکی شرطی می کنیم تا آرزوی ازدواج را در سر خود بپرورانند. تمام نابرابری ها و عدم توازن ها از همین جا شروع می شود: ذهن زنان از کودکی درگیر ازدواج شده است، ولی مردان از کودکی اندیشه ازدواج را در سر ندارند؛ و مشکل اینجاست که همان زنان با همین مردان ازدواج می کنند. به همین خاطر رابطه از همان روز اول نامتوازن است. برای همین جای تعجب ندارد که زنان بیش از مردان در ازدواج ایثار می کنند، زنان آنقدر از خود می گذرند که خود را فراموش می کنند و دلیل آن مشخص است چون در یک جاده یکطرفه می دوند تا این پیوند نابرابر را به هر قیمتی حفظ کنند. همیشه به زنان می آموزانیم تا دوست داشتنی و مطابق سلیقه نظام مردسالار باشند و در یک کلام خودشان نبوده و قلابی باشند. بسیاری از زنان افسرده می شوند، چون توانِ رسیدن به این سلیقه ها را ندارند، توانِ قرار گرفتن در قالب های تنگ جنسیتی را ندارند یا حتی میلی هم به آن خواسته ها ندارند. مرد و زن هم ندارد و این نگاه های همه جانبه و ظالمانه همیشه در پی اوست.
بسیاری از زنان در دوران کودکی و نوجوانی با این وعده بزرگ شده اند که اگر ازدواج کنند، وضعیتشان بهتر می شود که یک مرد باید بیاید و با آمدن اوست که خوشبخت می شوند. اگر به اندازه کافی مطیع، باحیا و لوند باشند، یک شاهزاده با اسب سفید می آید و زندگی را برایشان گلستان می کند. در نظام فکری که مردان را نان آور تعریف می کند و زنان را موجوداتی وابسته که نیاز به سرپرست دارند، تعجبی هم نیست که همه عناصر آن سیستم از آموزش و پرورش گرفته تا رسانه ها و سازمان های اقتصادی دست در دست هم می دهند تا این نقش های کلیشه ای حفظ شود و روابط زن و مرد روابطی مبتنی بر اقتصاد بماند که یکی بر آن یکی مالک است چون خرجش را می دهد.
مقصود این نیست که زنان باید همچون مردان رفتار کنند. این اشتباهی ست که اکثرا مرتکب می شوند. برعکس، قدرتمندسازیِ زنان و برداشتن نگاه کالاگونه و جنسیتی از آنها یعنی جا انداختن این عقیده که زنان به هیچ وجه لازم نیست مانند مردان رفتار کنند تا قدرتمند شناخته شوند. قدرتمندسازی زنان یعنی شناساندن قدرت زن، همانگونه که هست و در خود می بیند. زنان به واسطه باورِ خود و توانایی هایشان و پرهیز از تصویرِ زنی وابسته که همیشه نیاز به تکیه گاه دارد باید در زمان لازم، نقش تکیه گاه را برعهده بگیرد؛ چون مردان هم برخلاف وظیفه سنتی و تاریخیِ تکیه گاه بودن، گاهی به تکیه گاه نیازمندند. زن را همانگونه که هست باید بپذیریم؛ نه آن طور که سال ها بر او و ما تحمیل شده؛ از زمانی که مرد به واسطه زورمند بودنش برای جنگ و شکار، قبیله را رهبری می کرد تا به امروز و با این طرز فکر، قطعا نمی توانیم به رابطه ای متوازن و محترمانه دست یابیم.
در عصر امروز، زنان برخلاف گذشته از پَستوها بیرون آمده اند و مطابق با مطالبات امروزی و شرایط اقتصادی و اجتماعی در امور مختلف جامعه خود را شریک می دانند، قبل از آن یا حداقل در راستای این سیر تحولی، نگاه ها و توقعات از آنها نیز نیازمند تحول است. تحولی که اساسش کالاانگاری ولی خودش فرار از این نگاه است، زنان را همچنان در موضع ضعف نشان می دهد و علاوه بر به دوش کشیدن نقش های جدید در خانواده و اجتماع باید در جنگ با کلیشه های جنسیتی نیز باشند و البته هستند کسانی که معتقدند زنان هم اکنون هم سروری می کنند و چنان و چنین اند، اما آیا حاضرند نقش ها و محدودیت هایی را که سال هاست بر آنها تحمیل شده است به تنهایی بپذیرند و در کنارش سروری هم کنند؟! سروری کردن به اندازه ای که زندگی را بر دیگری محدود و آزار دهنده کند و نقش ها و وظایف به درستی تقسیم نشود، مطلوب نیست، مرد و زن هم ندارد.
فرزاد تقوی/ فعال اجتماعی