درخت دوستی از ما، کامِ دل از شما
اولین بار که از روز درختکاری شنیده اید را به یاد می آورید؟! قصه آشنایی با دانه و ساقه و رشد و درخت؟! شاید ندانید که روز درختکاری اتفاق تازه ای در تقویم جهان نیست. «جی مورتون» سال 1872 و در آمریکا اولین کسی است که به اهمیت درخت ها آن قدر پی برد که 10 آوریل را برای روز درختکاری انتخاب کرد. در آن روز باشکوه بیشتر از یک میلیون درخت کاشته شد. به امروز که برسیم، تقویم های مختلف دنیا را که بررسی کنیم، روز درختکاری در همه آنها حتما یک جای خوش آب و هوا را به خودش اختصاص داده است. اما این روز جهانی نیست! می پرسید چرا؟! چون کاشت درخت به آب و هوای محیط بستگی دارد.
در ایران بازه پانزده تا بیست و دوم اسفند ماه هفته منابع طبیعی نامگذاری شده است. روز اول این هفته را روز درختکاری می نامند. راستش را بخواهید درختکاری در ایران پیشینه تاریخی با ارزشی هم داشته است. می گویند درختکاری تفریح مردم ایران باستان بوده است. مردم باستانی ساکن در ایران در جشن های خودشان به درخت کاشتن اهمیت می داده اند؛ به کاشت، به رشد و به برداشت. به کاشتن امروز و برداشتن فرداها: «مردم از کاشتن زیان نبرند/ دگران کاشتند و ما خوردیم/ ما بکاریم و دگران بخورند.».
اینکه فایده درخت کاشتن را می دانید، اینکه باور دارید درخت ها چه خدمتی به انسان می کنند، این که می دانید جهانِ بی درخت، جهانِ مرده است، کافی است؟! امروز زاویه چشم ها را عوض کنیم؟! یک گوشه از اتاق بنشینید، لیوان چای را دم دستتان بگذارید، پاهایتان را دراز کنید، به افقی که پیش رویتان هست خیره شوید، اصلا چشم هایتان را ببندید و درخت شوید... نه، دانه باشید... زیر خاک... به خودتان تکان دهید... امید جوانه زدن را حس می کنید؟! سرتان را از خاک بیرون بیاورید، جوانه که زدید، رشد کنید، قد بکشید، درخت شوید و دست هایتان را به پهلو باز کنید... مگر می شود فکر گل دادن به سرتان نزده باشد؟! از کدام درخت ها هستید؟! شکوفه هایتان چه رنگی دارند؟! میوه هم در بساط چوبی تان دارید؟! هیچ به امید یک درخت در صبح دانه بودنش فکر کرده اید؟!
همین چند وقت پیش بود که اسفند رسید از راه و حالا به نیمه. حالا پیشانیِ بلند سال به پاس آفتاب تیز پاییز و سرمای سرد و خواب آلوده اش، خبر از بوی بهار هم آورده است. اسفند که به نیمه می رسد، تنِ خشک خاک تکانی به خودش می دهد. دانه های زیر خاک دست می اندازند دور گردن هم و یک صدا فریاد می کنند: «جوانه شدن». آن وقت از میان رشته های خشکیده درخت ها قطره های آب است که بالا می رود و جوانه می شود و کمی بعدتر هم برگ! برگ هایی که صبح اول نوروز قرار است به تازه شدن جانِ جهان، تنشان را تکانی بدهند و کف مرتبی بزنند. بهار نزدیک است. شاخه های یک ساله کلون قطرات آب را سر کشیده اند و به فکر برگ دادن و آن صبح با شکوه نوروز، دارند دوباره جوانه می زنند. بین خودمان بماند که شاخه های کلون تجربه یک جوانه زدن هم دارند؛ جوانه هایی که به دوستی با شما پیوند خورد. اصلا این درخت پیوند خورده کلون، از به هم گره خوردن دست های ما و شماست که برگ می دهد صبح نوروز. درخت دوستی نشانده ایم، دستتان را به ما داده اید و کامِ دلتان آرزوی دنیای کلون است.