آشنایی با کتاب جنسیت و آگاهی تاریخی
کتاب «جنسیت و آگاهی تاریخی» نوشته عباس محمدی اصل اولین بار در سال 1394 توسط انتشارات گل آذین منتشر شد. این کتاب 229 صفحه ای که در پنج بخش تدوین شده، با بخش «تعبیر جنسیت» آغاز می شود. در این بخش از کتاب نویسنده به مخاطب نشان می دهد که انسان ها از خاستگاه وضعیتی برخوردارند و نمیتوان از تفاوتهای ظریف ابعاد شخصیتی آنها به راحتی چشم پوشید. یکی از این خاستگاههای وضعیتی، جنسیت است که شرایط اجتماعی خاصی را برای زنان و مردان رقم می زند. در بخشی از این کتاب آمده است:
«زنان به اقتضای زایش و پرورش فرزند، حدود 200 هزار سال زودتر از مردان به توانایی اندیشیدن دست یافتند، آنان کشاورزی و زبان و سفالگری و معماری و طب و هنر و تقویم و بسی چیزهای دیگر را از این رهگذر ابداع کردند و خردمندانه دستمایه تکوین تمدن بشری ساختند. با تسلط اقوام مردسالار بر این تمدن های زن محور اما باژگونه سازی و کژدیسه نمایی تاریخ توسط مردان آغاز شد. جنس مذکور کوشید همه چیز را به نفع «خود» مصادره کند و زن را «دیگری» معرفی نماید.» این دیگری بودن زن در کتاب بارها و بارها مورد تحلیل قرار گرفته و به طور دقیقی جنبه های اجتماعی تاریخی آن بررسی شده است.
با این حال نویسنده ادامه می دهد: «حضور نشانه های زنانه زندگی در سنت های اجتماعی نظیر نوروز و چهارشنبه سوری و جشن سده ادامه یافت و تجلی ناخودآگاه آن ها خصوصا در عرصه رویا و هنر همواره موجبات ملالت تمدن را فراهم آورد؛ ملالتی که حاصل برتری دادن عقل بر عاطفه بود.». در توضیح کتاب هم آمده است: « کتاب حاضر می کوشد هرمنوتیک تاریخ مذکر را در مقایسه آن با تمدن های زن محور پیشاتاریخ معنا بخشد و در این پرتو تفاوت نمونه های نظری مردسالاری غربی و پدرسالاری شرقی را برجسته سازد. عصر بی سالاری جدید نیازمند این نگاه تطبیقی است.»
نسیم السادات محبوبی شریعت پناهی، دانشجوی دکترای مطالعات زنان نیز درباره این کتاب مقاله کوتاهی دارد که در ادامه می خوانید:
«در بخش سخنی با خواننده كتاب «جنسیت و آگاهی تاریخی» آمده است: تکوین و تداوم مرد- پدرسالاری و ظهور و بروز آگاهی جنسیتی در گستره تاریخ اجتماعی، قرین یکدیگر هستند. از این حیث، کتاب حاضر میکوشد تاریخپژوهی زنان را در تعامل با مردان، از منظری متفاوت دنبال کند تا درک ساخت اجتماعی مرد-پدرسالاری و آگاهی جنسیتی و تاریخ زنان مقارن افتند. زوایای پنهانی که در این کتاب از زندگی جنسیتی در تاریخ مذکور مکشوف میشود، در مقایسه با جوامع زنمحور پیشاتاریخ شگفتانگیز مینماید، خصوصاً اینکه آنها را در کنار نشانگان انیمایی ضمیر ناخودآگاه به تحلیل گیریم و بکوشیم تعبیر و تفسیری جدید از نمادهای باژگونه مذکر در مقایسه با نشانگان مزبور فراهم آوریم. در این راستا نه تنها منابع متنوعی در فرهنگ جهانی قرن 21 میلادی فراهم آمده، که به برخی از آنها در این کتاب اشارت رفته، بلکه به نظر میرسد گفتمان جدیدی از بیسالاری جنس-جنسیتی امروزین درگرفته که بحث و فحص از این موضوعات، جز به یاری ورود به چنین پارادایمی ناممکن است. این کتاب درصدد ایجاد دیدی نسبتاً همهجانبه نسبت به تاریخ زنان از سومر و آشور باستان تا قرن 21 میلادی یعنی عصر اعتلای آگاهی برابرسالار جنس- جنسیتی به قرینه حضور مشارکتی زنان در تکوین و پیشبرد سازمانهای اجتماعی معاصر است (صص9-10).
کتاب در پنج بخش تدوین شده است. بخش اول با عنوان «تعبیر جنسیت» با این مسأله آغاز میشود که انسانها از خاستگاه وضعیتی برخوردارند و نمیتوان از تفاوتهای ظریف ابعاد شخصیتیشان چشم پوشید. یکی از این خاستگاههای وضعیتی، جنسیت است که شرایط اجتماعی خاصی را برای زنان و مردان رقم میزند.
نویسنده، در بخش «دیرینگی جنسیت» به نقشآفرینی زنان در تمدنهای تاریخی میپردازد: «نقشآفرینی زنان در تمدنهای تاریخی از شروع زندگی اجتماعی تا تمدن مذكرسالار امروز در مباحث متنوع كتاب، مورد بحث قرار گرفته و نویسنده توانسته گزارش كاملی از وضعیت زندگی فردی و اجتماعی زنان در دورانهای مختلف تاریخی تا به امروز ارائه دهد. بحث دیرینگی جنسیت كتاب با بررسی روابط قدرت و جنسیت آغاز میشود و نویسنده شیوه تغییر كاركردهای گفتمانی جنسیت از عصر پیشاتاریخ و زنمحوری، به سوی دورههای مردسالاری را شرح میدهد و قدرت نابرابر جنسیتی را نه در حكم امتیاز مردان، بلكه در حكم استراتژیهای معطوف به قدرت دانسته كه با تكرار، به ازخودبیگانگی جنسیتی در زنان نیز منجر شده و به نقطهای میرسد كه انحراف از هنجارهای جنسیتی، نه تخطی از خواست مرد، كه متضمن تخلف از نظم اجتماعی شده و ضرورت مداخله قدرت در عدم شرطیسازی نابرابری جنسیتی را اجتناب ناپذیر مینمایاند.» (ص48).
در بخش «انیمای جنسیت» محمدیاصل به بررسی خاستگاه کهنالگو، تبلور کهنالگو، روح زنانه کهنالگو، نمادگرایی زنانه، راز زنانه، کارکرد زنانگی، پویایی کهنالگو، عناصر زنانگی، الهگان اسطورهای، ویژگیهای مثبت زنانه، ویژگیهای منفی زنانه، استقلال از روح زنانه، الهه نباتات، الهه وحوش، مهر کهنالگو بر ضمیر، جاذبه و شیدایی و پایایی و تجربه زن از خود پرداخته است. در مقدمه این فصل آمده است: «نسبت دنیای قدیم و جدید و رشد و پویایی آنها را میتوان در قالب اساطیر و نمادهای نوع بشر دنبال کرد. وحدت این تناسب در نشانگان دنیای ضمیر و آثار برجامانده از تمدنهای پیشاتاریخ برقرار میشود. موضوع این نسبت نیز وجه جنس-جنسیتی دارد. درواقع از این طریق امکان نوسازی عقل مذکر فراهم میآید؛ زیرا طرح خردمندی زنانه در عصر پیشاتاریخ و باقیماندن اثر آن بر ضمیر ناخودآگاه آدمی، مبین ایجاد چالش و تکثر و تعدد و تفاوت در فرهنگ مردسالاری است. این امر به پیگیری تحقق خرد دوجنسیتی در عصر جهانیشدن یاری میرساند. چنین معرفتی، جهانبینی جدید به شخص میدهد که ضمن توانمندسازی او، زندگی و تاریخ بشریت را به مرحله جدیدی وارد میکند» (ص 75).
در بخش «تبار جنسیت» نویسنده تأکید دارد که تبارشناسی جنسیت مبین توجه به شرایطی است که در آن سوژه جنسیت به صورت ابژه ممکنی برای معرفت درمیآید. پروراندن فهمی از زمان کنونی با تکیه بر تحلیل شرایط درونی امکانپذیری تکوین جنسیتشناسی و کارکردها و پیامدهایش ممکن است و این مهم جز از تبارشناسی جنسیت برنمیآید. تحلیل تبارشناسی شرایط امکان جنسیتشناسی در پی کشف قواعد تکوین و الگوهای منظم و شیوههای سازماندهی تفکر است که در بستر زیرین ریختارهای خاص معرفتی هستند (ص 119).
و در نهایت نویسنده در «آینده جنسیت» با نگاهی به آینده جنسیت، بر این مسأله تأکید میکند که موقعیتهای تاریخی زنان در جوامع پیشرفته بهواسطه مناسبات اجتماعی علم و تکنولوژی، شکل تازهای یافتهاند. اگر پیش از این امکان داشت زندگی زنان را با تمایز سپهرهای خصوصی و عمومی مثلاً میان کار و خانهداری مشخص کرد، اکنون حتی نمیتوان نشان داد دو قطب این تقسیمات دوارزشی چگونه در نظر و عمل بر یکدیگر تأثیر میگذارند زیرا امروز عصر وفور فضاها و هویتها و نفوذپذیری مرزهای موجود در کالبد فردی و در سیاستهای جسمانی در قالب شیکههای جمعی است. ازاینرو محمدیاصل پیشبینی شرایطی را میکند كه در آن جامعه برابرسالار محقق میشود.